امروز من
امروز من

امروز من

یه دوست قدیمی

یکی از دوستان 18 20 سالگیم به یه خط قدیمی ایرانسلم که دادم به دوست تهرانیم تماس گرفت منم شمارشو از دوستم گرفتم و باهاش تماس گرفتم ازدواج کرده رسمی شده تنها مشکلش اسنه که همسرش خوب درکش نمیکنه که اینم یه مشکل عادی حساب میشه . البته مشکلات مالی هم که تو این دوره زمونه برا همه هست نیاز ندونستم بیان کنم .خوب شده که باهاش حرف زدم شنیدن اینکه زندگی خوبی داشت خوشحالم کرده.

 

 

قراره طلاق بگیرن

شب بود که یکی از همکارام تماس گرفت گفت که یکی دیگه از همکارام میخوان طلاق بگیرن امیدوارم هر چی صلاحه پیش بیاد

امروز 18 هم

سی روز دیگه در این روز سرنوشت من مشخص می شه دیروز و حتی امروز که ساعت یه خورده دیگه مونده به 5 بعد از ظهر اصلا تمرکز ندارم. امروز با مدیر شرکت برای درخواست انتقالی خواهرم رفتم دفتر نماسنده مجلس . مدیر با نماینده آشنا بود واسه همین مثل آب خوردن معاون نماینده مجلس با انتقالی موافقت کرد .

امیدوارم کار ابجیم درست شه واقعا شرایط سختی رو داره ، اگه درست بشه حداقل موقعیت کاریش درست می شه .راستیتش از اینکه بتونم بهش کمکی کرده باشم خیلی خوشجال می شم احساس می کنم آدم مفیدیم و شاید با این کار بخش کوچکی از محبت هایی که ابجیم بهم کرد رو جبران کنم .

نیت عمل خیلی با نتیجه فرق داره


رفتم سر کار درس بخونم یکی از کتابام از جلد جدا شده بود و خود برگه هاشم به 2 قسمت تقسیم شده . همکارم هم به فکر خودش اومد به من لطف کنه یه قسمت از کتابو چسب زد اونم طوری که الان نمی شه قسمت دوم رو به جلد چسب زد . همیشه داستان خوبیای همینطوره . بهت ضرر می زنن اما با نیت خوب انوقته که انتظار تشکر هم دارن . و تو نمی دونی چطور با شون رفتار کنی دعواشون کنی بخاطر اشتباهشون یا تشکر کنی بخاطر نیت شون. 

اختیار

نمی تونم درس بخونم انگارهمه چیز زوریه درس بخون کجا بون جال بخون فعلا غذا نخور.... این موضوع ناراحتم از صمیم قلب ناراحتم . فشارم رفته بالا هیچی نمیتونم بخونم . فشارم رفته بالا هیچی نمیتونم بخونم . انگار تو منجلاب گیر افتادم.

انسان حق انتخاب داره و من از این حقم استفاده نمیکنم دادمش دست بقیه و اونا کوچکترین مسائل منو کنترل میکنند. مقصرش خودمم

خب راه حلش چیه : تمرکز کنم و درس بخونم

بگم نمی تونم درس بخونم و برم جای مناسب

یه کوچولو صبر کنم وبعدش اتاقمو عوض کنم