امروز من
امروز من

امروز من

بازرس و تب رادین

دوشنبه بازرس اومد که شامل مدیر آ پ منطقه ،رئیس دفترش و یک نفر از تهران میشد ... وارد شدن سلام و احوال پرسی و ... و بعد عکساشونو گرفتن و رفتند ... 

همسری باید میرفت سر کار اول مرخصی ساعتی گرفت بعد که بازرسا تا ۱.۳۰ مدرسه بودند و من ۲ رسیدم مجبور شد مرخصی کامل بگیره ...

رادین شب بلش تب کرد  . قبل خواب بهش پاراکید دادم . تو خواب هم تبش رفت بالا با پارچه سفید تمیز خیس کردم و چلوندم و گذاشتم رو پیشونیش 


سر کار همه فکرم پیشش بود 

یکشنبه ، در مدرسه زکیه کارگاه داشتیم و  هنر اموزان هم خانم و آقا بودن و شروع کردن به شبکه کردن یک کارگاه ... در انتها فقط به صورت فیزیکی وصل شد کارگاه ... قرار بود نت ساپورت تا نت اسکول هم نصب کنن که فرصت نشد و همکارای خانم رفتند . 

من با ماشین رفتم و برگشتم 

امروز دوشنبه هم کلاس داشتم مدرسه شهدا ، بسیار خوب بود کلاس های من مثل همیشه خوب پیش رفت . 

اما کلاس ۱۲ که بین ۳ دبیر افتاده ، دانش آموزاش بی انگیزه شدن و اصلا فعال نیستن 

بعد به مدیر گفتم خود مدیر هم از اون دو دبیر شاکی بود ،اما دستش بسته بود  و میگفت که راه حلی نداره منم با شنیدن حرفاش متوجه شدم و دیدم راست می گه 

رادین امشب هم ساعت ۱۱ خوابید 

اللن ۵ شب هست که بین ۸ شب تا ۱۱ شب میخوابه 

و من هم آرامش بهتری دارم 

میتونم مطالعه کنم ،سایت های مفیدی رو ببینم و کتاب یا قرآن بخونم 


بچه که تنظیم خواب بشه  کلی تو زندگی جلو می افتم 



اما ... راستیتش قبلا رادین رو در طول روز ظهر یا شب میبردم بیرون و کلی بازی میکرد بعدش می اومد میخوابید ۳ ساعت و  وقتی بیدار میشد تا ۲ یا ۳ شب بیدار بود .درسته که من اذیت میشدم اما رادین رو شاداب تر حس میکردم . 


اما الان تو ساعتی که برای بدن و رشدش مفیده می خوابونم و رشد بهتری خواهد داشت 

مریم و ترسهایش

[۱۱/۲۳،‏ ۲۱:۵۹] M.furughi: عاطفه جونم 

عزیز دل محبوبه 

تو الان در شرایط مهمی قرار داری

[۱۱/۲۳،‏ ۲۱:۵۹] M.furughi: باید بری یه قلم و کاغذ برداری و همه حرفای مریمو بنویسی که ممکنه چیا بگه و در مقابلشم باید راهکار مقابله باهاشو بنویسی

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۰۳] M.furughi: عاطی جان تو به اندازه کافی پخته و با تجربه هستی که (کنترل خشم )  رو بلد باشی 


و میدونم قدرت اینو داری که  این کم عقلی مریم رو به درستی ازش استفاده کنی 



شایدم خوب شد مریم حرفهایی که در درونش هست رو بیان کرد تا ما باهاشون به طور واضح رو برو بشیم  و بدونیم اون از چیا میترسه 



و از اونجایی که سالها و سالهاست که این ترس به شکل های متفاوت بیان شده ، پس باید راهکارشم تو این سالها بدونی اینکه چیا بگی و چطور بگی که به یه سر انجام نیک برسه

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۰۹] M.furughi: ببین تا جایی که من میدونم مریم از ۱۵ سالگیش در یک رقابت با تو بوده و همیشه ترسیده ازدواج کنه که مبادا تو با یکی بهترش ازدواج کنی 




تو این سالها با دوست پسرا یا حتی خواستگار تو هم واکنش نشون داد و مستقیم گفته شده 


همه اتفاقای امروز خونه هم تکرار مکرراته 

و عاطی جان تو اینبار باید مریم رو متقاعد کنی و آبی بریزی رو آتیش درونش و این آتیش حسادت درونش رو نابود کنی

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۲۱] M.furughi: عاطفه جان این مسله باید حل بشه و  تنها و تنها تو می تونی حلش کنی

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۲۳] M.furughi: ببین اون دو تا رفتن  

حالا ترس از تو داره 


و فقط خودت میتونی درستش کنی

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۲۴] M.furughi: ببین تو این سالها چیا در جوابش میگفتی پس حرفای سابق بی فایده هستند تو باید دید جدیدی رو بهش بدی 

و حرفایی بهش بزنی که خیالش و راحت کنی

[۱۱/۲۳،‏ ۲۲:۲۹] M.furughi: ۱. عزیزم خیالت راحت اون ازدواج نکنه تو هم نمیکنی 

۲.  دیدی تو دور از جون دور از جون از ذوق عروسی مریم  ، سکته زدی