ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم لرزید نه از عشق زمینی. سزاوار هزاران افرینی
تو هم مثل خودت باش ساده بگذر. چرا چونکه همین است وهمینی
ما نه سقراط، نه افلاطونیم
منطق و فلسفهی اکنونیم
هرچه همرنگ جماعت بشویم
باز هم وصلهی ناهمگونیم
از تماشای انار لب رود
سیرچشمیم ولی دلخونیم
من و آیینه به هم مجتاجیم
من و آیینه به هم مدیونیم
به طوافم مبر ای سرگردان
ما از این دایرهها بیرونیم
خدیجم اومده. الان مدرکشو گرفته. خیلی خوبه که کارش انقد زود تمام شده. الانم داره میاد پیشم. وای که چقد دلم یرای ااغوشش تنگ شده
یه لحظظاتی تو زندگی هست که هیچوقت به عقب برنمیگرده
و هر چقدر افسوس بخوری که کاشکی زمان برگرده. بازم فایده نداره.
هیچوقت نباید خودمو دست کم میگرفتم. تکرار گذشته ها هیچ فایده ای نداشته باشه پس من ذهن خودمو عوض میکنم . زمان برنمیگرده تا یه چیزایی رو از نو ساخت. من یادهامو طوری که باید میدیدم عوض میکنم.
نگاهایی که نتونستم ببینم رو دیدم. حرفهایی که نتونستم بشنوم. رو شنیدم. ضربان قلبی که تپید رو احساس کردم.
اما باز سعی میکنم دریادم حرفی رو بخاطر نسپارم. هموزم نمیدونم چرا. از همین لحظظه همه چیز رو بدست فراموشی سپردم اما دلیلشو نمیدونم چرا اینکارو میکنم . بازم نمیدونم