-
بیخوابی و زیبایی
شنبه 4 اسفندماه سال 1403 07:10
از ساعت ۴.۳۰تا الان بیدارم لنای زیبای من نزاشته بخوابم شیر بهش دادم و دو مرتبه آروغش رو گرفتم بازم خوابش نیومد و کمی بی تابی کرد و گریه .، متوجه شدم پی. پی کرده آمیزش کردم و پوشکشو عوض کردم خدای من تا بهت نگاه میکنم چشمام پر میشه از زیبایی محض، چشمات ، لبات موقع خمیازه، بینی زیبات ، دستای کوچولوت که بی اختیار تکون...
-
الان بیداریم
جمعه 3 اسفندماه سال 1403 04:52
خاله عاطی و رادین تو اتاق روبروین تو شیر خوردی پی پی کردی تمیز شدی الان باز داری شیر میخوری
-
لنای من به دنیا اومد
جمعه 3 اسفندماه سال 1403 02:20
خیلی خوشحالم که دارمت
-
لنا
سهشنبه 18 دیماه سال 1403 06:30
چند روز دیگه دخترم به دنیا میاد فعلا ۲۶ ام رو دکترشو نوبت زده اما قراره ۲۵ام بریم برا زایمان
-
برای لنا
جمعه 18 آبانماه سال 1403 05:21
سلام به لنای عزیزم خوبی دختر گلم ، تو شکم مامانی چطور روزا تو سپری میکنی، کاش میشد تک تک این روزا رو به خاطر بسپری ، منکه خودم یادم نمیاد ، من الان اصفهانم، خونه خاله ندا، مامان بزرگت یک ماهی هست کمرشو عمل کرده و داره تو خواب ناله میکنه چون درد داره ، پشت ساق پاهاش و کمرش درد میکنه ، من ساعت۴صبح بیدار شدم، دارم به...
-
فروش النگو یهویی
یکشنبه 29 مهرماه سال 1403 11:44
دیگه برا هر کاری واضح و فصیح بدون تعارف صحبت میکنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مردادماه سال 1403 00:43
نیت کردم اگه بچه دومم پسر بود سالی یکبار روضه یا سفره بگیرم هر ساعت که بیدار شدم نماز صبح بخونم تا نماز خواندن برام روتین بشه بعنوان مادر دو پسر باید انس با اهل بیت رو تو خونه ام باب کنم که اونا از بچه گلی باهاش انس داشته باشند
-
آزمون عاطفه
دوشنبه 4 تیرماه سال 1403 07:26
دو روزه به اتفاق مامان اومدیم اصفهان شب اول گندمان وایسادیم و سوغاتی کشک ، ترشی بن، ناردونه و گز خریدیم. در کنار زاینده رود بین شهر ورنامخواست و زرین شهر ایستادم ، رادین دستشویی داشت و جیششو به زاینده رود داد.نزدیکای ده رسیدیم اصفهان . دیروز ناهار ماهی خوردیم و عصرش پارک ناژوان، مرکز خرید سپاهان در کنار میدان انقلاب...
-
مامان بیا لالاییم کن
جمعه 1 تیرماه سال 1403 12:45
یاسوجم دو ماه و سه روز هست باردارم دیشب رادین گفت مامان چهارزانو بشین بالشت بزار رو پاهات بعد چمبره زد اومد بغلم
-
بارداری دوم
جمعه 11 خردادماه سال 1403 01:48
حدود ده روزه میدونم باردارم بعد از آخرین جلسه فیزیوتراپییم رفتم آز بهار و متوجه شدم سه خرداد هم رفتم درمانگاه عمویی اونجا هم گفتن که ساک حمل جنین رو دارم هنوز به مسعود چیزی نگفتم میخوام روز تولدش سورپرایزش کنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1402 13:10
سلام به خودم یه غغ اومدم بگم تولدم مبارک فرصتطلبان روز تولدمه مثل همیشه مسعود و ندا اولین کسانی هستند که به من تبریک میگن اونم حول و حوش یک بامداد صبح ساعت ۱۰ مرجان عزیزم تماس گرفت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1402 13:09
سلام به خودم یه غغ اومدم بگم تولدم مبارک فرصتطلبان
-
خیاطی
سهشنبه 28 آذرماه سال 1402 17:19
بعد از خریدن چرخ خیاطی در مهر ماه ،سرعت خیاطی من بسیار قوی شد و هر روز لباسهای جدیدی دوختم تا جایی که توانستم یقه شکاری، یقه آمریکایی ،یقه آرشال و به زودی یقه آمریکایی هم بدوزم.
-
عادت های رادین
سهشنبه 28 آذرماه سال 1402 17:13
اسفند اسفند ماه ما به یاسوج رفتیم و تا پایان تعطیلات فروردین ماه در یاسوج ماندیم در آن مدت رادین را بسیار تلاش کردیم که از جیش بگیریم و میشود گفت موفقیت موفقیت آمیز بود و رادین روز آخر تعطیلات در خیابان شلوارش را پایین کشید و شاش کرد و به این گونه بود که رادین از جیش گرفته شد کمی در شلوارش جیش میکند سپس به دستشویی...
-
پی پی رادین
سهشنبه 28 آذرماه سال 1402 17:07
رادین درسه سال و ۱۱ ماهگی از پوشک برای پی پی کردن گرفته شد. حدوداً وقتی دو سال داشت به راحتی پی پی میکرد و روی فرش کارش رو میکرد، بدون استرس اما بعد از مدتی به دلیل جلوگیری ما و لحن تند ما زمانی که روی فرش پی پی میکرد از این کار اجتناب کرد و خواهان پوشک شد به حدی که دیگر به سختی میشد او را برای پی پی به دستشویی...
-
کاراته رادین
سهشنبه 10 مردادماه سال 1402 03:54
رادین تا الان ۵ جلسه کاراته رفت ، ۱عیف تریم شاگرد کلاسه تا امروز دیدم دقیقا مثل استادش و بچه ها مشت گرفت و یکی یکی دستای مشت گرفتشو می آورد جلو، کلی ذوق کردم و اشک شوق ریختم ازش فیلم گرفتم تا بمونه به یادگار
-
بدون مادرش نتونست بخوابه
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1402 04:16
امشب رادین رو خوابوندم بعد رفتم تو اتاق خیاطی اومدم اولین مانتو یفه امریکایمو بدوزم که صدای ناله رادین رو شنیدم اروم صدا میکرد :(مامان ، مامان ) تا از اتاق کار اومدم بیرون دیدم تو عالم خواب و در تاریکی مطلق خودشو تا پذیرایی رسونده بود ، بغلش کردم و بردمش سر جاش همون لحظه خوابش برد
-
فریده
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1401 01:49
دیروز صبح فریده درگذشت و امروز خاکش کردند خدا بیامرزش ...یه حسی بهم میگه راحت شد و جاش تو بهشته ، دختر خیلی زیبایی بود چشمای یشمی شبیه لیلا اوتادی بود ، محجبه بود و زیبا ، هر چشمی رو به خودش جذب میکرد ، سالها بود ندیده بودمش ، تا بعد از مرگ مادرش در مهر امسال بهش زنگ زدم و جویای احوالش شدم ، بهم گفت بخاطر دخترش ستاره...
-
رابطه معلم و دانش آموز
یکشنبه 18 دیماه سال 1401 00:28
پارسال یعنی سال دوم تدریسم ، خیلی با دانش آموزا صمیمی برخورد کردم و سر جلسه امتحانات بهشون ترحم کردم چون ایام کرونا بود و ... امسال همونا خیلی لوس تر برخورد کردند و نظم کلاس و جلسات امتحان رو رعایت نکردند . متوجه شدم باید همیشه فاصله مون رو رعایت کنیم
-
سبزی خورشتی
شنبه 17 دیماه سال 1401 18:32
بعد از خریدن سبزی از خانم های سبزی فروش ، و ما به التفاوت اینکه آماده بخرم یا خودم درست کنم ، .... اومدم دهدشت و رفتم بازار روز اونجا از یک مغازه با قیمت مناسب کیلویی ۱۰ تومن ۱۷ کیلو خریدم و تو حیاط پاک کردم و شستم و گذاشتم آبشون بره و در نهایت بردم بیرون دادم سبزی خردکنی، خردشون کرد. الان رو اجاق گاز داره آبشون میره...
-
چرخ خیاطی
یکشنبه 11 دیماه سال 1401 10:48
روزی که چرخ خیاطیمو خریدم از ته ته دل خوشحال بودم میتونم بگم برای هیچ وسیله ای انقدر خوشحال نبودم که برای چرخ انقدر خوشحای کردم ، مدل خانگی خریدم شد ۵۳۰۰ ، اون روز هیچی از دوخت بلد نبودم ،الان بعد از گَت ۴ ماه میتونم مانتو شلواربرای خودم و لباسی رادین رو بدوزم ، اگه در حد الانم اون روزی که خرید کردم بلد بودم قطع به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 دیماه سال 1401 10:45
دیشب رفتیم و سردوش شیر حمام راسان روشویی شیر برای ظرفشویی و روشویی خریدیم فعلا داریم با قیمتای قبل خرید میکنیم چون ارزش داره و به زودی قیمتا افزایش پیدا میکنه ، منم دیشب یه پارچه طوسی آبی خریدم و برای رادین تو نیم ساعت شلوار و بلوزشو دوختم ، کلا ۶۰ سانت پارچه بود و به راحتی یه لباس توش در اومد فقط مونده کش بافت بخرم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 دیماه سال 1401 23:12
۹ دی ماه هست و من بعد از ۴ ماه وارد وبلاگم شدم ، خیلی اتفاقا تو این چهار ماه افتاد از مهر که اینترنت قطع بود و اخبار جدید که پیگیری میکردم و ... خریدن چرخ خیاطی و دوختن ۵ ۶ دست لباس برا رادین ، ۴ دست لباس خونگی برا خودم ، ۲ دست تونیک و شلوار و ... تا اضافه کار گرفتن و ... و بالاخره قولنامه اولین خونه مون الهی شکر
-
سوره و شعر
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1401 03:10
رادین شعر baba black sheepرو یه صبح بدون اینکه این شعر رو بشنوه و تازه آخرین باری که این شعر رو شنید ۲، ۳ ماه قبل بود . یکدفعه شروع کرد به خوندنش یعنی من ۰
-
دندونای رادین
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1401 02:53
از همون لحظه اول که اومد شیر بخوره چنان گازم گرفت تا الان کا دست ببرم سمت دهنس شرول میکنه به گاز گرفتن، غصه من شده دندونای این فسقل خان که الان ۲ سال و تقریبا ۸ ماهشه ، آخه نمیذاره نه دندونی براش بکشم نه مسواک ، چند مدل مسواکم براش خریدم اما بی فایده چند ماهی هست ۳ تا از دندوناش سیاه شدن .
-
همسایه و نون محلی
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1401 02:47
دختر کوچیکه همستیه اومد ازم آرد گرفت منم دادم بعد از دو ساعت با ۲ تا نون محلی برگشت منم ساده ساده دیدم داغن گفتم تا سرد نشدن و از دهن نیفتادن تست کنم ... خلاصه بعنوان شام با مربای انجیرم خوردمشون .... در این وسط دخترهمسایه گفت اینا رو آبجیم دریت میکنه و دونه ای ۵ تومنه و اگه دوست داشتی تا برات سفارش بدم و ... دو سه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریورماه سال 1401 22:07
دیشب ذهنم خیلی درگیر بود ، نزدیکای ظهر به همکارم که ۱۵ سالی سابقه داره تماس گرفتم و گفت که در پروفایلش برای در خواست انتقالی نوشته منتقل نشده ، و گفت حرف رفیع آموزش اصلا مهم نیست اون عادت داره در مقابل آدم طرف سوم شخصی که نیست رو بگیره . و اصلا کاره ای نیست . و تو تابستون برم چند بار دنبال انتقالی رو بگیرم . پس دیگه...
-
انتقالی
جمعه 4 شهریورماه سال 1401 02:03
امشب خیلی به انتقالیم فکر کردم ..سعی میکردم فکر نکنم اما بیشتر می اومد تو ذهنم و تو ذهنم حرفامو به مدیر و مسئولان میگفتم ، اما به قول مسعود در آخر با همه در ذهنم میجنگم اما در عمل هیچ کاری نمیکنم .... و میبینم حرفشم کاملا درسته ، در دو سال اخیر من اصلا و ابدا برای انتقالی حتی برای کمیسیون به اهواز نرفتم .... این...
-
همسایه جدید و سوختن شلوار نو ام
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1401 07:44
عنوان و نوشتم یاد داستان کباب غاز جلال آل احمد افتادم. تو داستان نقش اول از فامیلش بنام مصطفی کمک میخواد تا بتونه غاز مهمونی برای ۲ دسته از مهمانهاش نگه داره ، مصطفی در اول کار به خوبی از عهده مدیریت مهمان ها بر میاد اما در آخر خودش به میزبان میگه غاز رو بیار تا بخوریم و شد آنچه نباید میشد ... همسایه جدید اومد تو اتو...
-
کلید خونه
جمعه 3 تیرماه سال 1401 03:23
آخ آخ آخ من امشب چی کشیدم ..... یاسوج بودم شب وسایلو مرتب کردم گذاشتم تو حال صبح هنگام آرایش،کردن گریه کردم ، همه وسایلو رو به راحتی گذاشتم تو ماشین ، رفتم آز خون هم دادم و برگشتم ، یه صبحونه کوچیک خوردیم ، سوار ماشین شدیم ، اومدیم دهدشت تو ماشین چون نتونستم برم بابا مو ببینم گریه کردم . ظهر ناهر نخوردم منتظر بودیم...