امروز من
امروز من

امروز من

وقتی از کوره در میرم

مدیر اجرایی دفتر شدیدا بهم گیر میده ازم می خود راجب هر مسئله ای نظر بدم، ساعت ها باهام بحث می کنه و ازم میخواد راجب مسائل نظر بدم حتی مسائلی که همچینم کاری نیست . و اتفاقی که در آخر می افته دلگیری و کینه است و لحظه هایی که حک میشن و در ادامه تاثیر منفی میذارن . امروز هم از همون روزا است .

مدیر بهم پیشنهاد داده که مدیریت یک بخش از دفتر رو به عهد بگیرم اولش خیلی خوشحال شدم از نظر شاّن اجتماعی و مالی و پیشرفت کاری اما خوب که فکر می کنم می بینم حوصله رفتارشونو ندارم چون با قبول اینکار مجبور می شم رابطه کاریمو با مدیر بیشتر کنم و اون هم آدمی ست غیر معقول . در این یک سالی که اینجا کار می کنم فهمیدم شدید تحت فشار محیط کاری روحیه و جسمم ضعیف شده و این بدترین اتفاقی بود که میتونست بیافته . می خوام با آرامش کار  کنم و از کار لذت ببرم اما نمیزاره ، شاد بودن رو از همه سر کار می گیره . هر روز اینجا تنش و دعواست.... جدیدا تو خواب هم هذیون می گم، آرامش رو حتی در شب هم ازم گرفته .