امروز من
امروز من

امروز من

احساسات

این روزا یاد گذشته هام میفتم زمانایی که احساساتم انقد قوی بود که اجازه ی هیچ تعقلی رو نمیداد، روزایی پر از احساس ، احساساتم به هیچ چیز توجه نمیکردن اونا روزایی بودن که من تمام اهداف و برنامه هام رو گذاشتم کنار و فقط غرق در احساس نفس کشیدم . اون موقع هم حد احساسمو درک نمیکردم اما الان بهتر از هر زمانی میفهممشون . من کور کر لال شده بودم و تنها احساساتم منو هدایت میکرد. رفتارای اون روزام برام عجیب میان باور نمیکنم چطور انقد فلجم میکردن ، یه روز با شنیدن یه خبر تلخ از تهران رفتم خوزستان به هیچ چیز فکر نکردم فقط قلبم گفت باید بری و من رفتم ... روزای تلخی بودن و احساسات من منو هدایت کردن و مسیر دیگه ای رو توی زندگیم باب کردن ، الان که فکر می کنم اشتباه بود نمیگم نباید میرفتم اما باز باید در همون لحظات به عقلم رجوع میکردم .


الان احساساتم رو میتونم کنترل کنم نه بطور کامل اما تاحدودی افسارشون رو دست گرفتم ، وقتی نه میگم یه احساس خوبی سراسر وجودمو فرا میگیره خیلی خوبه البته از یه طرف بخاطر احساساتم یه حس بدم دارم ، اما به خودم میگم هر چی تا الان احساساتم کمک کردن و راه درست رو نشون م دادن الان هم نشون میدن

امروز

مدلسازی یه فصل روخونی کردم

استاد سر کلاس گفت که بهش زنگ بزنم وقتی باهاش صحبت کردم میلی یکی از شاگرداشو بهم داد و گفت این یسری فیلم داره ازش بگیر تدوینشون کن 

ابسترکت مقاله مهندسی نرم رو ترجمه کردم 

الان رو تختم دراز کشیدم لپتاپ جلومه میخوام مدل سازی بخونم 

مدلسازی

در همین ساعت دارم مدلسازی میخونم فردا کلاس دارم واسه اولین باره که دارم برا این درس کاری میکنم 

همه بچه ها خوابیدن 

واقعا لذت بخشه