امروز من
امروز من

امروز من

کتاب دلواپسی های مگره

یه کتاب جناییی هست ، گویا سربازرس مگره هم مثل پوارو مجموعه رمان داره ، که ماجراهای داستان تو شهر زیبای پاریس اتفاق می افته . کوتاه و جذابه و آدم حس نقاشی های شهر پاریس رو ازش الهام میگیره

دیشب نزدیک ساعت ۱۱ ، من و عاطفه و رادین رفتیم پارک مهر و ماه همینکه رادین رو دم پارک پیاده کردیم ، مثل پنجره از قفس آزاد شده بدو بدو رو شروع کرد ، پارک به اون بزرگی رو  دوید ، رسیدیم به دریاچه مصنوعیش ، دو تا اوردک بودن ، اونا رو نشونش دادم اولش ترسید ، بغلش کردم چند بار نشونش دادم تا ترسش ریخت و بعدش مرتب میگه :"اُوک "

رمضان

۳ سال پیش وقتی باردار بودم روزه گرفتم 

۱۹ روز روزه گرفته بودم 

کلی هم ترس داشتم که روزه روی جنین تاثیر بذاره هرچند دکترا گفتن هیچ مسله ای نیست ، اما تا ندیدمش خیالم راحت نشد . خدا رو شگر صحیح کسالم بدنیا اومد و الان افتخار میکنم که تو بارداریم روزه گرفتم . و مطمئنم تاثیر معنویشو نصیب  پسرم همشده .

۲ سال تو شیردهی روزه نگرفتم ، امسال ۴ روز روزه گرفتم ، قبلشم شرعا نمیتونستم . چه حس خوبیه روزه گرفتن ۰

سلام
باید برم پماد رادین رو بزنم
دیشب هم نزدم
انجامش دادم
۳ ساعته میخوام بخوابم اما خوابم نمیبره ...
داشتم تو ذهنم با ولخرجیای مسعود کلنجار میرفتم ، بعدش اومدم ببینم آبان ماه چه روزی با مسعود هر دو صبح کار میشیم تا دیدم که که امشب ۲۱ مهر هست بعبارعتی امروز رادین ۲۱ ماهه میشه ، برای یک لحظه همه فکرهای دیگه ام از بین رفت و فقط رادین و شیرینی بودنش تو زندگیم ررنگ شد ، وقتی بخوام فقط به رادین فکر کنم واقعا همه دنیام روشن و زیبا میشه 

اسفند ۱۴۰۰

اسفند ۱۴۰۰ هم چند ساعت دیگه رو به اتمامه 

خدایا شکرت بخاطر سالی که گذشت 

سالی بود که در آرامش شروع نشد اما در آرامش تمام شد ، دیدگاه جدیدی برای مواجهه با شرایط استرس زا و پر تنش در من ایجاد شد . 

نگاهم به اطرافیانم بسیار تغییر کرد ، شاید کنترل خشم رو بدست نیاوردم اما کنترل عواطفم بهتر شد . 


در ارتباط با بستگان هم بهتر شناختمشون هم  متوجه شدم چطور باید باهاشون رفتار کنم . 

در ارتباط با همکاران و مدیرم هم متوجه شدم باید آهسته و شمرده باهشون صحبت کرد و در عین حال فصاحت و بلاغت داشت . 


دوست خوبی مثل سیما عبادی رو پیدا کردم 


خدیجم به دیدنم اومد و ۳ شب در کنار هم بودیم . 

ارتباطم با دانش آموزان و تاثیر گذاریم بهتر شد . 


از دو مدرسه خودم رو ثابت یک مدرسه کردم ، با سرویس رفت و آمد آشنا شدم . 

۲۵ گرم طلا خریدم .

چندین کتاب خوندم ، اسب سوار شوریده ، پیرمرد صد ساله ای  که از پنجره پرید و ناپدید شد، و قطعا زیبا ترین کتابی که امسال خوندم  ، در جنگل های سیری بود ، حتی ۲ بار فایل صوتیشو گوش دادم . 


روزای آخر سال هم جنگ روسیه و اوکراین  شد که انشالله زودتر تموم بشه . 

الان اصفهانم خونه ندا ، انشالله که ۱۴۰۱ رو به بهترین شکل ممکن آغاز و به پایان برسونم