ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عصر تنبلیمو کنار گذاشتم رفتم رودکی و ضد لک و اسپری و یه پارچ گرفتم که بتونم شیر ارزون بخرم و هر روز یه لیوان شیر بخورم. کمبود کلسیم رو تو بدنم حس میکنم. بعدش رفتم خونه ندا ، برام گفت که از تمام قضیه ع و ف باخبر بوده ، خود ف براش تعریف کرده بوده، و ندا و زهرا دقیقا منو بی تقصیر میدونستنن و حق رو به من میدادن، خیلی ارامش گرفتم از ندا خوشم اومد چون منطقی و بی طرفانه نظر داده ، فکر کنم اولین کسایی بودن که ب ف گفتن من تو این داستان بی تقصیرم.
اما از دست خودم ناراحت شدم اخه هفته پیش به س غیر مستقیم بد ندا روگفتم ... باید براجبران این اخلاقم هفته اینده هم یه سر برم پیش ندا و باهاش حرف بزنم و غیبتای پشت سرشو واضح جلوش بگم