امروز من
امروز من

امروز من

دختری در سالن مطالعه

جدید یه دختره میاد توی سالن مطالعه که فقط یه تبلت دستشه و هیچکاری هم نمیکنه گه گدار پی ام اشو چک میکنه و یا با تلفن حرف میزنه و بعد خم میشه روی تبلتش و صداهای عجیب از خودش در میاره که موجب ترس میشه . دیشب  به دیدارش مستفیض شدم. واقعا ترسناک بود هر چی فیلم  وحشتناک دیدم اومد جلوی چشمم. بهش گفتم "عزیر داری با تلفن حرف میزنی یا با خودت " اونم  بعد از مکث برگشت و گفت " داری جو اینجا رو به هم میزنی" منم با این جملش روحم از بدنم جدا شد و فرار کردم . رفتم تو اتاق و به بچه ها گفتم و اونا هم که قبلا دیده بودنش هر کدوم نظری راجبش دادن . منم شب تو اتاق جزوه نتورک پلاسم رو یه  نگاه انداختم . صبح بیدار شدم زودتر از همیشه رسیدم سر کلاس استاد رنجی هنوز وارد کلاس نشده بود، خیلی خوشحال بودم که حداقل روز آخر تونستم  زود برسم کلاس.  با اینکه خیلی از امتحانش میترسیدم و مدام میگفتم استاد امتحان رو بزار جلسه بعد ، گیرام تاثیر خودش رو کرد و استاد موقع امتحان هر سوال رو توضیح میداد  و ما جواب میدادیم. خیلی خوب بود. و خیلی خوشحالم که تونستم برای اولین بار یه مدرک از یه آموزشگاه بگیرم. احسنت به خودم. هفته آینده مدرکمون آماده میشه