امروز من
امروز من

امروز من

لباس گرم

عاطی از گلبرگ یاسوج براش یه کت سبز زرد و شلواز زغالی کرفت 


با یه دست لباس خونه 

جمعه میاد و میبینمشوم 



عاطی که اومد وفت میکنم درس بخونن و اماده کلاس ام شم 

اخ گفتم کلاسام یادم اومد جدی جدی  معلم شدم ، انقدر ذوق نکردم یادم رفت ذوق کردن