امروز من
امروز من

امروز من

روزهام با رادین

سلام باراد این اومدم توی کوچه رادین داره با دوستاش بازی میکنن بابای رادین امشب سرکاره شب کار هستش رادین شلوار آبی سامورایی که براش گرفتم پاشه با یه پیراهن سفید با پرهای قرمز که هاتف برای تولدش خرید آیسا و آوا دوست داشت جیغ میکشه هر از گاهی از من دور میشه تا وسط های کوچه میره اما باز برمیگرده میاد پیش من حرف میزنه له میگه و دوباره میره


رادین الان ۱ سال و ۳ ماه و ۲۸ روز هست دو سه روزه دیگه یک سال و ۴ ماه کامل میشه . تو این ماه خیلی قابلیت‌های جدیدی را کشف کرد کلمات رو بهتر تلفظ میکنه وقتی بهش میگیم صدای حیوانات رو در بیار می تونه ادای صداها رو بیان کنه. شب ها شروع میکنه و با من خیلی بازی میکنه مرتب من رو گاز میگیره و از شنیدن صدای جیغ من قهقهه میزنه. حتی با ملاقه و دست منو میزنه . آشپزی کردن رو هم یاد گرفته یه قابلمه با چای با ۴۵ تیکه وسایل کوچیک می زدم بهش یه ملاقه و شروع میکنه به هم زدن بعضی وقت ها هم مواد خوراکی رو مثل سبزی پوسته خیار و گوجه رو میریزه توی قابلمه و شروع میکنه به هم زدن


دیگه دنبال سرگرمی جدیدی نیستم دنبال سفر رفتن خونه فامیلا رفتن . تماس تلفنی گرفتم با دیگران برای سرگرم کردن و خوشحال کردن خودم نیستم یاد گرفتم با رادین لذت ببرم و از حضور اون خوشحال بشم رادین شده سرگرمیه شماره یک زندگی من شده