ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با امشب ۳ شبه که همسری شب کاره و من با رادین تنها موندم ، امشب خانم همطایه با دختر و پسرش اومدن خونه و ابرو هامو برداشت ، سالهاست که ابروهامو فقط تمیز میکنم و دست توشون نمیبرم ، بهش گفتم فقط از زیر ابرو یک رج بردار و اصلا دست تو ابروم نبر ، اما همین که چسم باز کردم دیدم که ابروی راستگ نازک شده و به سبک ۷ و ۸ بر داشته شده ، دومی رو با نظارت خودم و آینه دست گرفتم که حرابکاری نکنه برداشت و تقریبا متوسط برداشته شد و ازش راضی هستم ، تا الان خود خوری کردم و ناراحت بودم که چرا بهش مدام گوشزد نکردم که دست تو ابروم نبریا و ...
خلاصه پا شدم رفتم تو اتاق خواب و با آکوایی که تازه خریدم و اولین اکوای عمرم هست یکم طراحی کردم و خییییلی خوب شد ، از ابرو هایی که قبلا باهاشون عروسی میرفتم هم بهتر شد ، و الان راضیم ، حتی اگه بلند تر هم نشن ابروهام باز خوبن .
پ ن : متوجه شدم با قدرت و اعتماد بنفس صحبت نمیکنم ، باید رو اعتماد بنفسم بیشتر کار کنم.پس ۴ردا برم آرایشگاه بدون آینه دستی نرم و با صلابت حرفمو بزنم