امروز من
امروز من

امروز من

کلید خونه

آخ آخ آخ 

من امشب چی کشیدم ..... 

یاسوج بودم  شب وسایلو مرتب کردم گذاشتم تو حال 

صبح هنگام آرایش،کردن گریه کردم ،  همه وسایلو  رو به راحتی گذاشتم تو ماشین ، رفتم آز خون هم دادم و برگشتم ، یه صبحونه کوچیک خوردیم ، سوار ماشین شدیم ، اومدیم دهدشت تو ماشین چون نتونستم برم بابا مو ببینم گریه کردم . 

ظهر ناهر نخوردم منتظر بودیم خورشید غروب کنه ، خوابیدیم و ساعت ۷.۱۰ بعد از گذاشتم محافظ نتو ماشین رفتیم به سمت ماهشهر 

رادین هم برا اولین بار میگفت سایپا ، اما به کامیون میگفت ( ی ی یو )  سه ساعت تک تک کامیون ها و سایپا ها رو براش اسم مبردم تا بتونه راحتتر کلمه رو بگه 




ساعت ۱۰ رسیدیم همه چیز هم برا غذا و شیر رادین محیا بود که ناگهان متوجه شدم کلید دست همسایه است که بره کولر رو روشن کن و ... 


به همسایه زنگ زدم رفته بود آغاجری و تا ساعت ۲.۱۰ دقیقه که برگشن ، منو رادین و مسعود رفتیم پارک مهر و ماه 



رادین که خیلی بهش خوش گذشت ، چون از قبل گریه کرد کهبریم سرسره .... اما نبردیمش ، و تو پارک با  برگ شاخه و مورچه  آشنا شد ، واقعا بهش خوش گذشت 


منم از فضا خوشم اومد همیشه دوست داشتم تو پارک و ... چادر بزنم . 


اما مسعود صبح کاره و ساعت ۵.۳۰ باید بیدار بشه ، طفلی خییییلیییی اذیت شد ، شانس اوردم ظهر خوابیده بود و زیاد خوابش نمی اومد . 


انشالله که حواس جمع تر بشم دیگه باید یودوکو و جدول حل کنم