ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امشب خیلی به انتقالیم فکر کردم ..سعی میکردم فکر نکنم اما بیشتر می اومد تو ذهنم و تو ذهنم حرفامو به مدیر و مسئولان میگفتم ، اما به قول مسعود در آخر با همه در ذهنم میجنگم اما در عمل هیچ کاری نمیکنم .... و میبینم حرفشم کاملا درسته ، در دو سال اخیر من اصلا و ابدا برای انتقالی حتی برای کمیسیون به اهواز نرفتم .... این اشتباه بزرگم بود . اگه اونموقع میرفتم میدیدن که مثل این همکارمون که منتقل شد نفر دیگه ای هم هست و بهش انتقالی نمیدادن ، اما شاید به قول خواهرم مریم که میگفت باید میذاشتم همکارای دیگه منتقل بشن تا منم بشم . منم خیریتم بوده که کاری نکردم و اون رو منتقل کردن .
همین الان اگه در خواست بدم از انتقال برش میگردونن اما فکر میکنم شاید خود این کار سدی بشه برای من .
از یک طرفم تعداد درخواستای انتقال که بیاد پایین به نفع منم هست. و این کار موجب شد من خیلی چیزا یاد بگیرم .
به حرف افرادی مثل کارمند آموزش رفیع گوش نکنم که بش گفتم ۲ تا نیرو قراره بگیرین پس ۲ تا منتقل میشن اون گفت تو چیکار به این کارا داری و من سست کردم و واقعا به حرفش عمل کردم ... چقدر حرفش رو من تاثیر داشت ... حتی میخواستم مجددا برم و با مدیر حرف بزنم اما نرفتم و حرف زدنمو پیش معاونا بردوم و بس ....
الان میفهمم چقدر اشتباه کردم . همین الان پاراگراف قبل تموم نشده بود رفتم تو اشپزخونه و با رفیع ذهنی بحث کردم و جالب اینجاست که بعد جلوش حرفی نخواهم زد .
امروز واسه اولین بار بعد اینکه شنیدم همسایه جدید بخاطر یه پوشک که تو حیاط جا مونده بود رفت پیش ، همسایه دیگه ام ، زیر آبم رو زد و به پیشنهاد همسرم منم زیرآب جدیده رو پیش قدیمه زدم ... همسر گفت تا با تغییر ارتباط متوجه کار ناشایستش بشه .
شاید واسه اولین بار منم باید تغییر رویه بدم باید مثل بقیه باشم انقد چشم چشم بارشون نکنم .
و مهمتر از همه انقدر پیچیده فکر نکنم و به خودم اطمینان بدم که با جذب میتونم بدستش بیارم . اصلا جذبش که مجانیه ، نهایت میفهمم با این تکنیک میشه به چیزای که میخوام ، دست پیدا کنم