ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام به لنای عزیزم
خوبی دختر گلم ، تو شکم مامانی چطور روزا تو سپری میکنی، کاش میشد تک تک این روزا رو به خاطر بسپری ، منکه خودم یادم نمیاد ، من الان اصفهانم، خونه خاله ندا، مامان بزرگت یک ماهی هست کمرشو عمل کرده و داره تو خواب ناله میکنه چون درد داره ، پشت ساق پاهاش و کمرش درد میکنه ، من ساعت۴صبح بیدار شدم، دارم به مهاجرتم از ماهشهر به یاسوج فکر میکنم، به تمام سختی ها و هزینه هاش، و میخوام پابشم برم دستشویی، تو هم الان ۲۸هفته هستی و توی هفت ماهگی تو شکمم داری تکون میخوری، عضله پشت پای چپم گرفته ، این دردیه که مامان بزرگت سالهاست باهاش دست و پنجه نرم میکنه، و من در بارداری برادرت سه چهار بار و اما در بارداری تو ،حسابش از انگشتان دست و پام هم بیشتر شده، برای تو این پا درد رو بیشتر تجربه کردم، مامان جانم نمیدونی چقدر کمرم درد گرفته و برای یه پا شدن ساده چقدر کمرم و پاهام درد میکنن، و من به این فکر میکنم یه روز دختر زیبای من ، لنای من هم قصد مادر شدن میکنه و شب از پا درد یا کمر درد بیدار میشه... نه مادر جانم درد و بلات تو جونم ، الهی که تو تن قوی تر از من و مامان بزرگت داشته باشی و بارداری راحت و دلنشینی رو تجربه کنی
خاله ندا برات عروسک و شمارش گر برای عکس های ماهگردت خرید.
دیگه برا هر کاری واضح و فصیح بدون تعارف صحبت میکنم
نیت کردم اگه بچه دومم پسر بود سالی یکبار روضه یا سفره بگیرم
هر ساعت که بیدار شدم نماز صبح بخونم تا نماز خواندن برام روتین بشه
بعنوان مادر دو پسر باید انس با اهل بیت رو تو خونه ام باب کنم که اونا از بچه گلی باهاش انس داشته باشند
دو روزه به اتفاق مامان اومدیم اصفهان
شب اول گندمان وایسادیم و سوغاتی کشک ، ترشی بن، ناردونه و گز خریدیم.
در کنار زاینده رود بین شهر ورنامخواست و زرین شهر ایستادم ، رادین دستشویی داشت و جیششو به زاینده رود داد.نزدیکای ده رسیدیم اصفهان .
دیروز ناهار ماهی خوردیم و عصرش پارک ناژوان، مرکز خرید سپاهان در کنار میدان انقلاب که سی و سه پل بود رفتیم، و به یه فست فود که زیر هتل سپاهان بود و نبش میدون انقلاب بود نشستیم و سیب زمینی سفارش دادیم ، رادین خیییلی خوشحال بود
در کنار همه این سفر زیبا ، عاطفه امروز ساعت هست آزمون داره و همه آرزوم قبولیشه
یاسوجم دو ماه و سه روز هست باردارم
دیشب رادین گفت مامان چهارزانو بشین بالشت بزار رو پاهات بعد چمبره زد اومد بغلم