امروز من
امروز من

امروز من


با یاهو سرچ کردم


گوگل باز نمیشد منم رفتم تو مرورگر سرچ یاهو فارسی تایپ کردم امروز برای اولین بار این کارو کردم خیلی شاهکاره که تا الان اینو نمیدونستم

باید لپتاپ بخرم


داداشم داره زیادی زور میگه شانس آورده من عادت ندارم جواب حرفاشو بدم هر چند واقعا حقش بود یه کف گرگی میزدمش بچه پررو رو . ادعاش زیاد شده میگه که کامپیوتر مال منه انگاه 6 سالشه نه 26 سال. حالا دیده من کوچیکترشم پول در میارم زورش.  ادمایی که هیچی از خودشون ندارن و واسه اینکه خودشون رو ثابت کنن میخوان بقیه کم بیارن تو زندگی شون متنفرم. من وقتی میدیم یکی هم سنم یا کوچیکتر از من یه موفقیتی کسب میکرد میگفتم چه بهتر موجب میشه منم تلاش کنم و به جایی برسم ، از این آدما خوششم میومد ، آدم باید برای زندگیش تلاش کنه . و به چیزایی که میخواد برسه. میخواستم با پول خودم لپتاپ بخرم اما انگار نمیشه منتظر اون روز شم باید از بابام پول بگیرم این حق مسلم منه.


ببینم میشه تا اخر خرداد لپتاپ دار شم.

استرس کاریم برطرف شد


تا الان 5 تا پروژه انجام دادم. برای سه تای اول هیچ ایده ای نداشتم واقعا نمیدونستم که دارم چیکار میکنم اما دو کار اخر خیلی بی استرس تر کار کردم مطمئن بودم که میتونم انجامشون بدم و اینطور هم شد. هر چند که مدیر از دو کار اخرم ایراداتی گرفت و من نتونستم اصلاحشون کنم و این موضوع مدیر رو عصبی میکنه. حق داره. باید حرفه ای شم . اما همش دارم با برنامه های قبلی کار میکنم باید برنامه های جدید رو کار کنم نه اینکه همش کلییپ آموزشی هاشونو نگاه کنم.

یه مدت کوچیک باید پروژه نگیرم و بیشتر کار کنم وقتی حرفه ای شم بعد شروع میکنم به اجرای پروژه، البته باید مدیر این پیشنهاد رو قبول کنه .

یه روز حرفه ای میشم


صبح کار دوم رو که اصلاحیه خورد رو درست کردم بیش از یک ساعت طول کشید فکر میکردم 1 دقیقه طول میکشه اما ثابت شد حتی کارایی که فکرشو هم نمیکنی ممکنه خیلی زمانگیر شه .

رفتم شرکت کارمندا جوری حرف میزدن که انگار پروژه جدید کنسل شده اما میدیر اومد و گفت پروژه جدید رو بدید بسازه

ف با این خبر بیشتر از اینکه خوشحال شده باشم ناراحت شدم . ساع 12 ظهر کار روو تحویل گرفتم و 5 باید تخویل میدادم . خیلی نفس گیر شده بود نزدیکای ساعت 4 شده بود و پروژه به هیچ حایی نرسیده بود تصمیم گرفتم به یکی از همکارام تماس بگیرم و بگم تو انجامش ده اما غیرتم اجازه نداد و بنظم دعاهام به نتیجه رسیدو خدا خودش کمک کردو و ساعت 5 کار تمام شد. الان که بهش فکر میکنم خدا بهم کمک کردو وگرنه چطور عرض 1 ساعت تمام میشد.خدا جون دوست دارم.

کارو بردم شرکت مدیر نبودش از فرصت استفاده کردم و با کمک همکارام ایرادات جزئی شو گرفتم و وقتی مدیر اومد گفت خوب شده و انوقت بود که یه نفس راحت کشیدم .

باید هر جه زئدتر حرفه ای شم که کار وقتمو نگیره و بتونم در کنارش برای ارشد درس بخونم .طبق برنامه گذشته م میبایست تا 2 خرداد زبان رو تموم میکردم که با حجم کاریم میسر نشد.