امروز من
امروز من

امروز من

تولدم

الان نوشتم و اخراش بودم که پاک شد تمام نوشته هام 

دیشب خونه ندا جشن گرفتم . بچه های خوابگاه هم اومدن ... خیلی شب قشنگی شد.

شب خونه ندا خوابیدم تا 3 داشتم با نرمی راجب امین حرف میزدم...

صبح رفتم یه ظرف یه بار مصرف خریدم و یه تیکه کیک گذاشتم برای امین توش .... امین رو تو مترو دیدم .... بنظر پسر خوبی میاد امیدوارم با هم خوشبخت شن.

همراه اول بم هدیه داد منم نامردی نکردم گوشیمو دادم خدیج نسیم و ساناز باش حرف زدن.

اومدم خوابگاه جارو کردم ، خوابیدم و بخاطر دعوت مامان نرمی رفتم فرهنگ سرای قران ... اونجا یه روانشاس بود که یه جملش و خیلی دوست داشتم عااااااااااااااااااااااالی گفت .

برگشتنی صدای هواپیما شنیدم می دونستم که خیلی نزدیکه بهم سرمو بردم بالا انگاه که پنجاه متر بالای سرم داشت پرواز میکرد صحنه بی نظیری بود.

الان خوابگاه پشت میزم نشستم و دارم تایپ میکنم . نسیم گفت که محبوبه چقد با ناز تایپ میکنی ساناز اومد ببینه من چی تایپ میکنم . نزدیک بود همه چیز بپره که جمش کردم . میخوام با عزیز  دلم حرف بزنم ببینم چی میشه .