امروز من
امروز من

امروز من

هول و ولا و سفر

امروز روز اخر کاریم بود 

ساعت ۹ شب ، متوجه شدم که باید بردا هلک تلک بریم یاسوج ... اصلا توان ندارم ، تازه به یک آرامشی رسیده بودم ، تی وی رو روشن کردن زدم جم سریز بعد از خیلی وقتا جسته گریخته چندتا فیلم آبکی دیدم ، 

واااای همین ثانیه یادم افتاد بگم همسایه ابرو هامو برداره یه دوش بگیرم کمی به خودم برسم ، متنفرم از برنامه ی یهویی ... حالا هم از فشار شدید خوابم نمیبره سرم درد میکنه ، و حتی شنیدن صوتی کتاب در جنگل های سیبری خواب رو به چشمام هدیه نمیکنه چون ذهنم بد جور درگیره 

اینستاگرام

اینستاگرام برنامه بسیار خوبی است میتونم بگم آرایش کردم رو از بلاگرهای اینستاگرام یاد گرفتم

۱۹ اسفند ۱۳۹۷

اومدم و مطالب سالهای قبل رو دیدم و رسیدم به عنوان این مطلب در این تاریخ در ۲ بامداد من فکر میکردم اگه برم سرکار چقدر برام شیرین خواهد بود و آن روز  ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ برای اولین روز کاری سر کار رفتم حقیقتاً در آن روز ذوق روز اول کاری رو داشتم کمی هم استرس داشتم که با دانش آموز ها چگونه برخورد خواهم کرد.

 جلسه اول تمام کلاس هایی که رفتم استرس داشتم بعد از کمی صحبت کردن استرسم کمتر شد اما اما یادمه کلاس فنی حرفه ای بچه های سال ۱۲ در کل تایم کلاس استرس داشتم چون نمی تونستم دانش آموزای شیطونم رو کنترل کنم.

 امسال سال دوم تدریس هم هست روز اول مدرسه شنبه فکر می کنم ۴ مهر بود منتها مدرسه به صورت مجازی برگزار شد و من تا دو هفته به مدرسه نرفتم اما وقتی رفتم حتی اندازه سر سوزن استرس نداشتم میدونستم می خوام چطور کلاس را مدیریت کنم با اینکه تنها مطلب کمی از کتاب رو میدونستم اما مطمئن بودم که میتونم به بهترین نحو کلاسم را مدیریت کنم تجربه ارزش بسیار بالایی داره هرچقدر بیشتر تجربه کسب کنم آرامش بیشتری هم به دست میارم.

 کاش مثل مطلبی که ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ نوشتم و نوشته بودم که کاش در یک تقویم می دیدم که چه روزی میرم سر کار و روز چقدر برام شیرین است، یک تقویم بود و میزدم چه روزی خواهرانم ازدواج می کنند و آن روز قطعاً من خیلی خوشحالم

تنها یک مدرسه

اصحاب سون با مدیر مدرسه صحبت کردم و گفتم می خوام وارد مدرسه  او شوم 

پارسال در دو مدرسه تدریس می‌کردم اما امسال تصمیم گرفتم که تنها وارد یک مدرسه شوم این تصمیم سختی های خودش را داشت اما در انتها نتیجه خوبی دارد الان یک هفته است که وارد مدرسه شهدا شدم ، پوشه کارم بسیار مرتب و منظم شده و در همین دو روزی که وارد شدم طرح درس های سالانه و روزانه را انجام دادم با دانش آموز ها هم ارتباط بهتری گرفتم. ابتدا از اینکه اپلیکیشن‌های جدید را درس بدهم راضی نبودم و به اپلیکیشن های قبلی علاقه بیشتری داشتم اما با مطالعه و تحقیق در رابطه با  رشته های کاردانش شهر محل زندگی ام ،  متوجه شدم اپلیکیشن‌های مدرسه شهدا برای من بسیار مفید تر می توانند باشند هرچند که کسی از آینده خبری ندارد با اپلیکیشن ها در همین یکی دو روز گذشته بسیار آشنا شدم و راضی هستم از این تصمیم.

مامانی

رادین دیروز عصر به دیوار کنار میز تلویزیون تکیه زد و به من نگاه کرد و گفت  مامانی


 یاد اولین بار مامان گفتننش، افتادم.  یکی از ناب ترین لحظات زندگیم بود نمیدونم چی شد که تصمیم گرفت منو صدا بزنه ؛مامانی.


 کاش میدونستم توی ذهن زیبااش چی میگذره