امروز من
امروز من

امروز من

سوره و شعر

رادین شعر baba black sheepرو یه صبح بدون اینکه این شعر رو بشنوه و تازه آخرین باری که این شعر رو شنید ۲، ۳ ماه قبل بود .   یکدفعه شروع کرد به خوندنش 

یعنی من ۰

دندونای رادین

از همون لحظه اول که اومد شیر بخوره چنان گازم گرفت تا الان کا دست ببرم سمت دهنس شرول میکنه به گاز گرفتن، غصه من شده دندونای این فسقل خان که الان ۲ سال و تقریبا ۸ ماهشه ، آخه نمیذاره نه دندونی براش بکشم نه مسواک ، 

چند مدل مسواکم براش خریدم اما بی فایده 


چند ماهی هست ۳ تا از دندوناش سیاه شدن .

همسایه و نون محلی

دختر کوچیکه همستیه اومد ازم آرد گرفت منم دادم 

بعد از دو ساعت با ۲ تا نون محلی برگشت 

منم ساده ساده  دیدم داغن گفتم تا سرد نشدن و از دهن نیفتادن تست کنم ... خلاصه بعنوان شام با مربای انجیرم خوردمشون .... در این وسط دخترهمسایه گفت اینا رو آبجیم  دریت میکنه و دونه ای ۵ تومنه و اگه دوست داشتی تا برات سفارش بدم و ... دو سه بار گفت منم دفعه آخر گفتم باشه خاله ده تاشو بگو برام بزاره 


خلاصه میره و با ده تا نون محلی برمیگرده و درمیگه خاله اینا دونه ای ۱۲ هستن البته قابل شما رو هم نداره

دیشب ذهنم خیلی درگیر بود ، نزدیکای ظهر به همکارم که ۱۵ سالی سابقه داره تماس گرفتم و گفت که در پروفایلش برای در خواست انتقالی نوشته منتقل نشده ، 

و گفت حرف رفیع آموزش اصلا مهم نیست اون عادت داره در مقابل آدم طرف سوم شخصی که نیست رو بگیره . 

و اصلا کاره ای نیست . 

و تو تابستون برم  چند بار دنبال انتقالی رو بگیرم . 

پس دیگه از امتحانات بچه ها در تابستون نباید نگران باشم و با این دید بهشون نگاه کنم که من باید بیام برا انتقالی صحبت کنم پس ۳ روز تابستون اوندن کلا برام خوبه ....

انتقالی

امشب   خیلی به انتقالیم فکر کردم ..سعی میکردم فکر نکنم اما بیشتر می اومد تو ذهنم و تو ذهنم حرفامو به مدیر و مسئولان میگفتم ، اما به قول مسعود در آخر با همه در ذهنم میجنگم اما در عمل هیچ کاری نمیکنم .... و میبینم حرفشم کاملا درسته ، در دو سال اخیر من اصلا و ابدا برای انتقالی حتی برای کمیسیون به اهواز نرفتم .... این اشتباه بزرگم بود . اگه اونموقع میرفتم میدیدن که مثل این همکارمون که منتقل شد نفر دیگه ای هم هست و بهش انتقالی نمیدادن ، اما شاید به قول خواهرم مریم که میگفت باید میذاشتم همکارای دیگه منتقل بشن تا منم بشم . منم خیریتم بوده که کاری نکردم و اون رو منتقل کردن . 

همین الان اگه در خواست بدم از انتقال برش میگردونن اما فکر میکنم شاید خود این کار سدی بشه برای من . 

از یک طرفم تعداد درخواستای انتقال که بیاد پایین به نفع منم هست. و این کار موجب شد من خیلی چیزا یاد بگیرم . 


به حرف افرادی مثل کارمند آموزش رفیع گوش نکنم که بش گفتم ۲ تا نیرو قراره بگیرین پس ۲ تا منتقل میشن اون گفت تو چیکار به این کارا داری و من سست کردم و واقعا به حرفش عمل کردم ... چقدر حرفش رو من تاثیر داشت ... حتی میخواستم مجددا برم و با مدیر حرف بزنم اما نرفتم و حرف زدنمو پیش معاونا بردوم و بس .... 




الان میفهمم چقدر اشتباه کردم . همین الان پاراگراف قبل تموم نشده بود رفتم تو اشپزخونه و با رفیع ذهنی بحث کردم و جالب اینجاست که بعد جلوش حرفی نخواهم زد . 


امروز واسه اولین بار بعد اینکه شنیدم همسایه جدید بخاطر یه پوشک که تو حیاط جا مونده بود رفت پیش  ، همسایه دیگه ام ، زیر آبم رو زد و به پیشنهاد همسرم منم زیرآب جدیده رو پیش قدیمه زدم ... همسر گفت تا با تغییر ارتباط متوجه کار ناشایستش بشه . 


شاید واسه اولین بار منم باید تغییر رویه بدم باید مثل بقیه باشم انقد چشم چشم بارشون نکنم . 


و مهمتر از همه انقدر پیچیده فکر نکنم و به خودم اطمینان بدم که با جذب میتونم بدستش بیارم . اصلا جذبش که مجانیه ، نهایت میفهمم با این تکنیک میشه به چیزای که میخوام ، دست پیدا کنم