امروز من
امروز من

امروز من

لباس عاطی و خونه خدیج

دیروز صبح رفتم ترمینال و وسایلی که برام گرفتن اعم از عینکم که بیش از یک ماه نداشتم چون در عقد ع و ف جاگذاشته بودم رو گرفتم و لباس عاطفه رو هم براشون ارسال کردم. الان داشتم با عاطی در تلگرام میچتدیم که گفت همه میگن که خیلی قشنگه و بهش خیلی میاد و این خودش بهترین حرفیه که میتونستم بشوم تا خستگی رفتن و گرفتن لباس از تنم بیاد بیرون. 

دیشب با زبون روزه بعد از کار رفتم لباس عوض کردم و رفتم مترو مولوی اونجا بالای پله های خروج خدیج ر و دیدم که داشت شماره منو میگرفت منم ناخودآگاه صدا زدم خدیج و اون منو دید واقعا تازه عروس زیبایی شب با هم بودیم برام مرغ درست کرد و تا ساعت سه بیدار موندکه به من افطاری بده   خدارو شگر نیازی به روزه گرفتن نداشتم  ظهر سه تایی با سیروس ناهار خوردیم و من حرکت کردم برای اومدن به کار . 

عقد عاطی

عاطفه نامزد کرد 

رفت اهواز   و سرویس طلا و کفش و لوازم آرایشمم گرفت   حتی بعد از اون به من گفت لباس عقدشم بگیرم   منم اینجا رفتم و لباس عقد گرفتم 

الان باهاش از سرکار تلفتی حرف زدم   گفت که یه مانتو هم گرفته   مادر شوهرش واقعا بفکرشه و براش همه کار میکنه و از هیچی کم نمیزاره 

اما میگفت که پسره سادست و ... و امروز بهش جواب منفی داده 

درست میگه حتما اینطوری هست    

خب اگه نبود که براش یه عروس مثل بقیه عروسا میگرفت 

اما عاطفه هم باید سرنوشتش رو بپذیره 

درسته که یه معایبی هم وجود داره اما خب محاسنی هم قطعا هست .

قابلمه سیاه شده

قابلمه کوچیکم به واسطه موم بد جور سوخت و بوش کل خوابگاه رو گرفت 

یه هفته هم توی ظرف شویی موند تا من سیمش بکشم 

امروز خدمه گفت قابلمه رو بزار روی گاز از روز اولش سفید تر میشه 

منم همین کار رو کردم 

خدایش راست گفت خیلی تمیز شد. حتی سیاهیایی که دورش بود  و نزدیک دو سال میخواستم سیم بکشم تا درست بشه  تمیز شد.

خیلی خوشم اومد.

مهناز باید می اومد میدید چقد تمیز شده    همیشه بهم میگفت چرا کون قابلمت سوخته