امروز من
امروز من

امروز من

خواستگاری

بعد از دو سال تو گوشش خوندن که اول برو با بابام حرف بزن تازه خودت حرف بزن نه هیچ واسطه ای

خواهرم  عصر سر کار بهم زنگ زد و گفت که دایی بزرگه اومده و با مامان و داداش حرف زده که میخوایم بیایم خواستگاری با پدر صحبت کنید که اجازه بده

داداشم سر کار بهم زنگ زد و شد آنچه نباید میشد

فردا بهم زنگ زد و هر چقد اصرار کردم که قط کن بعداباهات حر ف میزنم اونم راضی نشد منم گفتم یادت باشه خودت خواستی و چشمامو بستمو هر چی خواستم گفتم بهش خودش گفت بگو  

بعدش قط کردیم و یک ساعت دیگه باهاش حرف زدم و خیلی خوب حرف زدیم و اون تعجب کرد که من چطور آروم شدم ... شبش زنگ زد و با مامانم حرف زد فرداشم با بابام و همه چیز خوب پیش رفت...

و تازه متوجه شد که باید به حرفای من توجه کنه

رفتم سر کار

داشتم میرفتم خونه که یه اگهی استخدام دیدم منم رفتم داخل و گفتم برا اگهی اومدم یه مساحبه ازم گرفتن و فرداش بهم زنگ زدن و گفتن که بیا سر کار، اون لحظه من بازار رضا بودم  و گفتم فردا میام ، فرداش رفتم و سفته دادم و شروع به کار کردم مثل زمانی که رفتم صدا و سیما اولش برام کار سخت بود اما رفته رفته خیلی برام ساده شد و الان از اینجا راضیم چون یه کار بی دردسر و آرومه بیشتر حضور فیزیکیم سر کار مهمه

اینجا بازیگرای زیادی دیدم مثل الهام پاوه نژاد مریم سرمدی و ... از نزدیک خیلی برام عادین ... خیلی جالبه که اینا رو دیدم این خودش یه تجربه جذاب تو زندگیه ...

میگن سر ماه حقوق میدن ببینم چی میشه ، خیلی فکرا تو سرم هست و همش در حال خرید کردن هستم البته این همه خلاصه میشه تو خرید سه مانتو  یک شلوار و یه جفت کفش  و البته یه لباس خونه     همه ی این خرید ا بخاطر سر کار رفتن هست اگه سر کار نمیرفتم عمرا انقد خرید میکردم   تازه فهمیدم که خرید چه حس مثبتی رو آدم میزاره اعتماد به نفس میره بالا و  زندگی برات قشنگ میشه ، خدا جونم کمکم کن که این حسم بیشتر هم بشه...

فردا شب فیلم دعوتم خونه زهرا   میخوام مانتو مشکی توپ توپیه جدیدمو بپوشم  چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــد لباس داشتن خوبه

free disccution

صبح زود بیدار شدم و اماده شدم و رفتم ونگ بعد از نیم ساعت منتظر شدن تو میدون، بهم زنگ زدن آدرس خونه رو دادن منم ناراحت شدم و ناراحتیمو به رو آوردم. و رفتم اولین تجربه دوره همی این شکلیم بود خیلی عالی بود. انگلیسی صحبت کردم با کسی که از من بهتر بود و این اولین دفعه بود که چنین تجربه ای داشتم فیلم دیدم و بعد میگفتیم چی میگن اصطلاحات جدید یاد گرفتم. ناهار کشک بادمجون درست کردم. با گرامر زبان اسپانیایی اشنا شدم. خیلی جالبه. روز عالی بود . برای برگشت هم انقد که هوا خوب بود و خیابونا زیبا پیاده اومدم و خیلی لذت بردم . پارک آرارات رو دیدم و مجتمع خرید باکلاس با قیمتای فضایی. یه تجربه سرتاسر مفید بود

کجوکوله

شب بهم اطلاع دادند که دورهمیه منم موافقت کردم و گفتم میام همچین دوست نداشتم اما دیگه رفتم. مترو عمو رو دیدم و با هم تا کرج رفتیم . تو مترو خواستم از درب بیام بیرون در خروج مترو بسته شد و با چند بار امتحان کردن در باز شد فکر کنم به این خاطر بود که یه دختر بچه شیطون داشت از درب های مترو میرفت و می اومد... بعدش رفتیم خونه مسی ، بجه ها هم یکی یکی به جمع اضافه شدند خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت ... برگشتن تو قطار یه کلیپ برا مسابقه با اصرار بیش از حد عمو پر کردم . فرداشم عمو کلیپو فرستاد تو گروه بدون هماهنگی با من. امشب هم عمو بخاطر فعالیت کمم بهم گیر داد. یکی دو روز دیگه خودم لفت میدم از گروه.