امروز من
امروز من

امروز من

تصمیم من

میخوام که مثل تابستون دیگه انقد تو اتاق نباشم و سعی کنم که بیشتر وقتمو توی سالن مطالعه بگذرونم . اینطور به نمره عالی نزدیک میشم به معدل بالا نزدیک میشم میتونم معدلمو خیلی ببرم بالا سه تا درس  دارم که راه نمره گرفتن ازشون رو به خوبی میدونم . پس فقط باید تلاش کنم. تو اتاق بودن فقط ضرره . حتی اگه توی سالن درس نخونم بازم منفعت داره که وقتمو اونجا بگذرونم. سالن مطالعه منو به هدفم نزدیک میکنه . میخوام رابطمو با تمام هم اتاقیام از بین ببرم. سالن مطالعه من اومدم

دغدغه کارم

رئیسم نمیدونه که من خوابگاه زندگی می کنم ، فکر میکنه که من خونه م تهرانه . و من هم خیلی از اینکه نمیدونه رنج میبرم دوست دارم بهش بگم و همه چیز رو تموم کنم . این برای من راحت تره . میخوام بهش بگم . از خدا جونم کمک میخوام و میخوام که این کار رو برای من راحت کنه ... خدا جووووووووووووووووووووونم کنارم باش

محرم

این خوابگاه میزاره که بریم بیرون من هم دو شبه که میرم بیرون . دیشب موفق به گرفتن نذری شدیم . خیلی خوش گذشت . یادمه از امام حسین یه خواسته ای داشتم اینکه کمک کنه که خونمون به سلامت در این روزا ساخته بشه و نذر کردم که اگه این روزا ساخته بشه نذری بدم . یا حسین کمکم کن

نماینده درس خبره

من امروز ترم سه هستم . نماینده  درس سیستم خبره یه خانمه ، این اولین باره که یه خانم نماینده شده، خیلی خیلی با نماینده های آقا متفاوته ، خیلی اصولی کار میکنه و گیر میده مثلا اگه تا پایان تاریخ اعلام شده تمرین رو نفرستیم دیگه قبول نمیکنه این درحالیه که نماینده های دیگه بعد از امتحان ترم هم قبول میکردن . اولش از اخلاقاش خوشم نمی اومد اما دیدم این نماینده داره منو مجبور میکنه درس بخونم خودمو آماده کنم و تمرین رو بفرستم در حالی که این کارا رو خیلی خیلی دیر انجام میدادم الان که فکرشو میکنم. این باعث میشه که من به هدف خودم که نمره 20 آوردن هست نزدیکتر شم . اگه این نماینده نبود من تا حالا هیچ کاری نمی کردم . حتی بخاطر حضور و غیاباش موجب شده من ببینم که چند کلاس دیگه مونده و  دیدم که سه جلسه دیگه ترم تموم میشه . و این موجب شد که من فعال تر بشم. ممنون از نماینده خانم 

یه کار بد کردم

همیشه برای انجام دادن کاری بد وقت هست .

فکرشم نمی کردم که تو سن 25 سالگی چنین کاری کنم ، کاری که هیچوقت توی عمرم انجام ندادم .بی اجازه دست کردم تو کمد دوستم و اتوشو برداشتم، البته دوستم قبلا اجازه استفاده از اتوشو به من داده بود ، اما بی اجازه دست زدن به کمدش ... خدایش کارم خیلی خیلی نادرست بود. نمی تونم خودمو ببخشم ، دانشجوی ارشد باشی و بی اجازه دست بزنی به حریم شخصی بقیه ... 

اون روز میخواستم برم بیرون و مثل همیشه یه عالمه استرس داشتم خواستم شال بپوشم و میدونستم بر طبق اصول چروکه و کمد دوستمو باز کردم و اتوشو برداشتم ... اما بعدش من اصلا از اتوش استفاده نکردم و به ساناز گفتم که اتوشو برداره اونم یادش رفت برداره ... خلاصه شد انچه نباید میشد. من دیگه از روی دوستم شمرنده م  بهتره بگم من از خودم شرمندم. البته اونم کوتاهی نکرد و به همه تقریبا گفت که من چیکار کردم.

اشکال نداره ... این روز میگذره ... این غم تبدیل به یه خاطره میشه ... و من وقتی بهش فکر می کنم به خودم یادآوری میکنم که حواست باشه همیشه ممکنه کاریو کنی که هیچوقت فکر نمیکردی یه روز انجام بدی